امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

امیرحسین

هفته پژوهش در خانه ما!!

با توجه به هفته پژوهش، از پژوهشگران برتر خانه ما تقدیر گردید: 1)بابای امیرحسین! دانشجوی که همیشه و در همه موارد سرش تو کتاب و درس و مقاله است. زبل خان! بعضی شبها تا دیر وقت دانشگاه است. آن موقع هایی که زود تر میاید تا دیر وقت مطالعه میکنه. حتی در حین بچه داری!!اینطوری!!  2)پژوهشگر کوچولو،جیگرشو بخولم ،امیرحسین جان! کتابهای هوش نوزادان و کتاب مملی که مادری براش خریده را خوب میخونه! همیشه همه چیز را با کنجکاوی نگاه میکنه. تو درسها به بابایی کمک میکنه! تازه موقعی که بابایی با کامپیوترش کارمیکنه میره روپاش میشینه و نرم افزار متمتیکا(!) یاد میگیره!!!!   تازه مواقعی هم باباش در مورد ویسکوالاستیک غیرخطی(...
27 آذر 1391

زبان کودکانه...

یک اتفاق جالب سه دفعه افتاده است: 1. روزی که رسیدیم شمال(دو هفته قبل) رفتیم چهارشنبه بازار. امیرحسین و بابا با کالسکه بودن و من داشتم خرید می کرد. بابا تعریف می کند. امیرحسین خیلی آروم تو کالسکه نشسته بود و با دقت خاص خودش همه جا رو نگاه میکرد. ناگهان کمی آنطرفتر یک بچه گریه کنان و بهانه گیران رد میشه. امیرحسین تا صداشو میشنوه شروع به بغض کردن و گریه کردن میکنه. 2. تو همون سفر یک شب رفته بودیم بوف. امیرحسین داخل ساک حملش بود و من داشتم سرگرمش می کردم. ناگهان از آنطرف یه دختر دو سه ساله زد زیر گریه. امیرحسین هم با شنیدن صدای اون بغض کرد و گریه اش گرفت. دختره آروم شد اما امیرحسین نه! 3. دیروز منزل مادربزرگ بابا ناهار مهمون بودیم. دخ...
24 آذر 1391

روز دانشجو

چون مسافرت بودیم و نبودیم نشد : با تاخیر روز دانشجو را به همسر عزیزم و بابای مهلبونم تبریک می گوییم                                                                                          &nbs...
18 آذر 1391

اولین سفر سه نفری

گرچه آلودگی هوا خسارات جبران ناپذیری دارد اما برای ما ثمره اش حضور آقای بابا در منزل و بعد هم رفتن به مسافرت به شمال بود. (البته بماند که شب سه شنبه ساعت ١١:١٥ از سر کار آمد!!)اولین سفر سه نفره البته مکه بود اما اولین سفر بعد از به دنیا اومدن امیرحسین... بابا کلاس امروزش را نرفت تا ما یه روز بیشتر بمانیم. امروز هم رسیدیم رفته سر کار .ما را هم گذاشت منزل مامانم. خیلی خوب بود. انشالله سر فرصت مینویسم. این عکس برای هفته قبل است.آتلیه آقای پدر!! ...
18 آذر 1391

پیامک عشقولانه

آن روز ها که باهم داشتیم نامزد می شدیم ایام بامزه و دوست داشتنی بود و هنوز هم برامون هست. تازه اس ام اس می دادیم. برای من که سال تا سال اس ام اس نداشتم که جالبتر بود. اول اون ایام از این اس ام اس های با نمک مثل" یه تریلی اردت داریم خدمت شما. خالیش کن بعدی داره میاد" برای هم می فرستادیم. البته مامان بیشتر از این اس ام اس ها داشت. من ته صندوق دریافت موبایلم اس ام اس های دریافتی از همکاران بود:"bia"، " farda bache ha emtehan daran" ! همینطور مونده بودم از کجا پیامک در بیارم بزنم به مامان. چندتایی از خواهرم(عمه جونی) گرفتم و زدم تا کم نیارم. در یک مکالمه تلفنی با مامان گفتم:" شما(!!دقت کن حجب و حیارو) چه اس ام اس های جالبی دارید(دیگه تهش ب...
11 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد